ثقه الاسلام و المسلمین قدوه الخطباء و المحدثین حاج شیخ عبدالله واعظ، فرزند مرحوم غلامرضا، متخلص به شهودی ، به سال1287 ه. ش. در محله مهرجرد شهرستان میبد، از یک خانواده مستضعف چشم به جهان گشود. وی در عنفوان جوانی به مشهد مقدس مشرف شدند وعمر خود را در تحصیل علوم اهل بیت صرف کردند. ایشان سعادت درک محضر بسیاری از علماء اعلام و دانشمندان عظیم الشأن ،به خصوص عالم بزرگ حضرت آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (ره) را داشته اند. وی در علوم کلام ،تفسیر و عرفان ،یدطولایی داشته و دارای آثار و تألیفاتی میباشد:
1 -رساله ای در منطق به فارسی (مخطوط)
2 -رساله ای در مطالب متفرقه و اشعار (مخطوط)
3 -رساله ای در رد فلاسفه و صوفیه که تاکنون 3 جلد آن بنام معارف القرآن (حجه البالغه) به چاپ رسیده است. کتاب اخیر با دو مقدمه حجج الاسلام آقایان حاج شیخ مجتبی قزوینی و حاج شیخ محمد کاظم دامغانی مزین شده است. وی درهشتمین روز از ماه شعبان المعظم برابر با یوم الله 22 بهمن 1370 ه . ش. چشم از جهان فرو بست و به دیدار حضرت دوست شتافت. آرامگاهش در صحن نو بارگاه حضرت رضا (ع) می باشد.
اینک نمونه نظم او:
ای صبح ازل از گل روی تو هویدا
شام ابد از سنبل گیسوی تو پیدا
ای سنبل وگل،بلبل دل والهوشیدا
مثل توبودبردل و جان سر وهویدا
ای چهره و خال و خط تو صفحه قرآن
ایازدهنت چشمه حیوان شده سیراب
وز طره پر تاب تو دلها شدهبیتاب
لعل لب تودر دو جهان گوهرنایاب
روی تو وابروی توام قبله ومحراب
جز سوی تو جانا، نبود روی محبان
رخسارتو براهل جنانست جنان بخش
گفتار تو برجان وروانست روان بخش
دیدارتوبر خلق جهانست جهان بخش
ای بویتوبخشیدهبه گل نکهت جانبخش
ازعشق توبلبل به چمن گشت غزلخوان
ای باطن تو قلزم غیر متناهی
پیش توبود ظاهر اشیاء کماهی
شاهانجهان راتودهی حشمت وشاهی
ذات تو بود اعظم اسماء الهی
بر خلق بود جلوه تو، جلوه رحمان
جسم تو منزه ز جهات جسدیت
روح تو بود نسخه ذات احدیت
ازقلب توپیداست،صفات صمدیت
ای از دهنت، آب حیات ابدیت
جسمتودل و،قلب توجان،جانتوجانان
از روشنی روی تو پیدا شده اشیا
وز نور وجود تو مهمات هویدا
بخشیده عنایات تو صورت به هیولا
آدمبه دبستان تو آموخته اسما
ادریس به پیش تو بود طفل دبستان
ما گوی صفت در خم چوگان بلائیم
ما پادشه کشور تسلیم و رضائیم
باوصل تووفصل تو،شاهیموگدائیم
دردایره عشق توو هجر تو مائیم
پرگارصفت جمله دراین دایرهحیران
گسترده بودسفره احسان تو ای شاه
خلق دوجهانیکسره مهمان توای شاه
جبریل بودریزهخور خوان توای شاه
یوسته شهودیاست ثناخوانتوایشاه
شاها نظر از لطف نما سوی گدایان
عمر نیکو گهری بودکه از کف دادم
کند ای باخبران، بی خبری بنیادم
عنکبوتی است فلک درپی صید مگسان
مگسی بودم و در دام فلک افتادم
شاد ازدانش و بینش دل صاحبنظران
به خیالی من بدمست خراب آبادم
دشمنی نیست خطرناکترازنفس و عجب
که منازشادیاین دشمن دون،دلشادم
درکمند هوس و بند هوی گشته اسیر
مگر انگشت یدالله کند آزادم
گیر ای دست خدا دست مرا تا آید
شه اقلیم سعادت به مبارک بادم
وای بر حال من وگوشه تنهائی قبر
به خدا غیر خدا کس نرسد فریادم
ای شهودی دگران راز چه روپنددهی
چند گوئی به دبستان سخن استادم
آزادی و قناعت و درس و کتاب را
ای مدعی، به ملک سلیمان نمیدهم
ای آفرین به همت والای آن که گفت
من جان زدست میدهم ایمان نمیدهم
با آب مهر آلعلی(ع) شد عجین گلم
این آب را به چشمه حیوان نمیدهم
جنت کجا وروضه سلطان دین رضا(ع)
این روضهرابه روضه رضوان نمیدهم
من آبروی خود به کفی نان نمیدهم
من اختیار خویش به دونان نمیدهم
من یوسفم ، اسیر زلیخا نمیشوم
هرگز ز دست، لذت زندان نمیدهم
پیراهنم درید ، زلیخای روزگار
در دست نفس شوم ، گریبان نمیدهم
سالار رادمردی وآزادگی ،حسین (ع)
میگفت دست خود به لئیمان نمیدهم
وقت سحر شهودی بیدل به دوست گفت
من دل به غیر شاه خراسان نمیدهم
بهر تماشای جمال ازل
آینهای ساخت شه لم یزل
خواست گذارد شه ملک قدم
بهر تماشا سوی امکان قدم
سر بطون آمده اندر ظهور
گشت بهپا رایت (الله نور)
زامر خداوند نشیب و فراز
منبری آراسته گشت ازجهاز
جهاز را طالع فرخنده بین
زرفعتش عرش سرافکنده بین
جهاز شد مطاف خیل ملک
به سوی حجفه آمدند ازفلک
جهاز را پایه بجائی رسید
کهبوسه زدبهپاش عرش مجید
دلبر ما، دلبری آغاز کرد
عشوهگری نگار طناز کرد
نقاب از چهره برانداخته
زجلوه شمس و قمر انداخته
به چهره گل عرقازرشک بین
دامن گلزار پرازاشک بین
بهشوق دیدار گل اندر چمن
نمود بلبل به بر گل وطن
گرچه بهگل،بلبل عاشق شده
در بر عذرا دل وامق شده
ولیک پیدایشعشق ازگل است
ازاو شرارهبه دل بلبلاست
علی به باغ جبروت است گل
بلبل دلدادهء او، عقل کل
قدم ز لاهوت به ناسوت زد
ز لب شرر بر لب یاقوت زد
بشارت ای گروه ناسوتیان
ندا رسید از شه لاهوتیان
کهای نبی، کنون بحکم قضا
عیان نما "ولایت مرتضی"
پرده برانداز ز مرآت حق
نگاهدار تو بود، ذات حق
دست نبی دست خدا را گرفت
پای خرد فروشد اندر شگفت
مهر گرفته کمر ماه را
بر فلک افراخته خرگاه را
ماه فراتر شده از آفتاب
پدرتراب است و پسربوتراب
و عزه من خمر طینکم
الیوم اکملت لکم دینکم
من کنت مولاه فهذا علی
مولاه من لدن حکیم علی
کان من الله لکم ناصر
بسرکم و جهرکم ناظر
محبه فی عیشه راضیه
مبغضه فامه هاویه
علی بود مصور ماه و طین
علی بود مرشد روح الامین
علی بود قبله اهل وفا
علی بود حقیقت مصطفی
علی بود معلم بوالبشر
علی بود هادی جن و بشر
علی بود اعظم آیات حق
علی بود آینه ذات حق
علی بود ممیز خار و گل
علی بود خلیفه عقل کل
علی بود نور دل عارفین
علی بود سر کتاب مبین
علی بود سفینه و ناخدا
علی بود دم همهدم باخدا
علی بود محرم اسرار حق
علی بود مخزن انوار حق
علی بودآیه فصل الخطاب
علی بود معنی ام الکتاب
نار خلیل از کرمش سرد شد
به امر او سلامت و برد شد
کلیمراچیرهبه فرعون ساخت
مسیح را بهآسمان برفراخت
حشمت شاهی به سلیمان دهد
فیض الهی بهدل و جان دهد
به عرشیان فیض تعالی دهد
بهفرش صورت به هیولی دهد
ای علیای منبع جود و عطا
وصف عطای تو کند هل اتی
کوثر وطوبی و بهشتم توئی
مصطبه ودیر و کنشتم توئی
یاهادیا بک اهتدی من هدی
هداک لم یبق هوی من عدی
یا عالما منک شدید القوی
تعلم رومره فاستوی
مدحک فی الذکر مقام کریم
قال لدینا لعلی حکیم
شها تومولائی و مابندهایم
بنده درمانده شرمندهایم
نشاید از بنده بجز بندگی
بنده ولی آه ز شرمندگی
"شهودی" از خوف جزا لاتخف
دست تو و دامن شاه نجف
حبیب
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 ساعت 05:31 ق.ظ