یکی دیگراز سلاطین نام آور آل مظفر که شخصیت وی در طول تاریخ همانند پدرش امیرمبارزالدین محمد میبدی مورد جرح و تعدیل ارباب قلم واقع شده است "شاه شجاع میبدی" می باشد.
دکتر باستانی پاریزی مینویسد:" ... در سال 729 ه . (1328 م.) بود که امیر مبارزالدین با قتلغ خان دختر قطب الدین شاه جهان ،حاکم قراختایی کرمان ،ازدواج کرد واین عروسی در شیراز اتفاق افتاد. از این ازدواج دوم ،در چهارشنبه 22 جمادی الثانی 733 ه .(1332 م.) شاه شجاع متولد شد که ولیعهد به حساب آمد، زیرا مادرش از شاهزادگان قراختایی کرمان بود و"شاه مظفر"، پسر بزرگ راکه مادر نداشت ،به بهانه اینکه مادرش شاهزاده نبوده ،ازحق ولایتعهدی محروم داشتند(1)". لازم به ذکر است که "شاه مظفر" در طی لشگرکشیهای امیر مبارزالدین محمد میبدی به شهر شیراز و در محاصره آن شهر در سال 754 و در سن 29 سالگی درگذشت. جسد اورا به میبد منتقل ،و در "مدرسه مظفریه" دفن نمودند.
شاه شجاع که بنابر نوشته بعض از مورخین مرد "شعر و شراب و زن" بوده است همانگونه که بیان شد مورد مدح و ذم اهل قلم بوده وجان کلام در این است که او میل بر چشم پدرش کشیده ،با مادر اندر خویش راه فساد پیموده ،برای رسیدن به "خواند سلطان" دخترزیبای امیر کیخسرو اینجو که خواند میر او را "ضعیفه ای سلیطه جمیله" خوانده است شمشیر به روی "شاه محمود" برادر کوچک خودکشیده و ... اما با تمام این امور خواجه اهل دل ،مولانا شمس الدین حافظ شیرازی علیه الرحمه در ظهور دولت او سروده است:
سحر زهاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور"شاه شجاع" است می دلیر بنوش
شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
به بانگ چنگ بگوئیم ،آن حکایت ها
که از نهفتن آن دیگ سینه میزدجوش(2)
شاه شجاع در سن 32 سالگی بعد از مرگ پدر فارس را مرکز حکومت خود قرار داد. او از آنجا که در کودکی نزد "
معین الدین معلم میبدی" در "مظفریه" تعلیم دیده بود، به شعر و ادب و علم و دانش علاقه مند بود.
محمود کتبی می نویسد:" در سن هفت سالگی ابتدای تعلم فرمود و در سنه اثنی و اربعین که به نه سالگی رسید از حفظ کلام الله فارغ شد و به فضائل علمی اشتغال نمود و در علوم و معارف به درجه ای رسید که همواره فضلا و علما در مجلس رفیعش حاضرمی شدند(3)".
وقایع اتفاقیه عصر شاه شجاع خصوصا با برادران و برادرزاده هایش بسیار است ونقل آن از حوصله ما خارج می باشد.
برای حسن ختام چند شعری از او به یادگار می نگاریم باشد مورد توجه اهل ذوق واقع شود:
منم که عرصه گیتی‌، حریم جاه من است
جهان ‌وهرچه‌دراو هست‌، درپناه من است
به کس نیاز ندارم‌، خدا گواه من است
درون کشور عزلت چو تختگاه من است
کلاه عزت باقی ، مرا سزد افسر
گرفتم آنکه ز سرحد شام تا کشمیر
جهان مسخر من شد به تیغ عالمگیر
درآن‌زمان که بدست قضا شدیم اسیر
بلاد مشرق‌ و مغرب‌،به‌دست آمده گیر
همان بریم زدنیا، که برداسکندر

افعال‌ بدم‌ ز خلق‌،‌ پنهان‌ می‌کن ‌
واندوه‌ جهان‌ بردلم‌ آسان‌ می‌کن‌
امروز خوشم‌ بدار وفردا با من‌
آنچه ازکرم‌ تو می‌سزد،آن‌ می‌کن‌

چون‌ به‌ شست‌ اندر آورد ماهی
‌سر تیغی‌ بزن‌ به‌ پهلویش‌
تا شود نام‌ دلبری‌ که‌ مدام
‌میل‌ خاطر همی‌ رود سویش‌(4)

علامه‌ شبلی‌ نعمانی‌ هندی‌ نیز شعری‌ از امیر شاه‌ شجاع‌ به‌ این‌ مضمون‌ نقل‌ نموده‌ است‌:
در مجلس ‌ دهر، ساز مستی‌ پست‌ است
‌نه‌ چنگ‌ به‌قانون‌‌، ونه‌ دف‌ بردست‌است‌
رندان ‌ همه‌ ترک‌ می‌ پرستی‌ کردند
جز محتسب‌ شهرکه‌ بی‌ می‌ مست‌ است‌(5)